بسماللهالرحمنالرحیم. الحمدللهالذی هدینا لهذا و ما کنا لنهدی لو لا ان هدانا لله
اگر اجازه بدهید در این مقطع، یک مقداری فراتر از پرداختن به شخص آقای موسوی، موضوع را مطرح کنم و بستر و زمینههای معرفی بعضی از افراد را در ابتدای انقلاب بشکافم وسپس به ورود آقای موسوی به صحنه سیاسی اشاره کنم
مردم عزیز ما مطلعند هنگامی که حضرت امام در پاریس بودند، جریانها و افراد متعددی به محل اقامت ایشان مراجعه میکردند. نوفل لوشاتو کانون خبری دنیا شده بود. سیاسیونِ به قول خودشان مخالفِ شاه، آن زمان به حضرت امام گرایش پیدا کرده بودند تا یا مطرح شوند و یا از ِقبَل پیروزی احتمالی انقلاب، نفعی عایدشان شود.
از همان نقطه تعدادی از افراد سیاسی حمایت شدند تا داخل هواپیمای امام بیایند و کنار ایشان بنشینند و در ورود حضرت امام به تهران، چهره بشوند. بعضی از اینها را شاید بشود اسم برد. بعضیها را بهتر است اسم نبریم، چون اساساً مطرح کردنشان به آنها اعتبار میدهد. من سه نفر از اینها را اسم میبرم. یکی از اینها صادق طباطبائی، یکی صادق قطبزاده و یکی هم ابوالحسن بنیصدر است. اینها طبیعتا بعدها بهتدریج نقشهائی پیدا کردند. صادق طباطبائی در دولت موقت موقعیت پیدا کرد. ابتدائاً وزیر مشاور و سخنگوی دولت موقت شد. صادق قطبزاده مسئولیت رادیو تلویزیون آن موقع را گرفت. بنیصدر هم خودش را یکی از ارکان شورای انقلاب میدانست و در انتخابات ریاست جمهوری اول حمایت گستردهای گرفت و مطرح شد و رای آورد.ومیدانیم و میدانید که اینان در کارشکنی ها چه کردند و چه عاقبتی نصیب آنها شد.
نفس اینکه در انقلابی با این عظمت، یک چنین ناخالصیهائی ورود پیدا کند، چندان
با وقوع رویدادهای سال 60 و افشای ماهیت بنی صدر و روشن شدن موضعگیری حضرت امام قدس سره درباره او، فضا توسط مجاهدین خلق (منافقین) به سمت یک فضای تروریستی رفت و سپس افرادی متاثر از این شرایط، در دل انقلاب رشد کردند. یکی از این افراد که ابتدائا مسئولیت اداره روزنامه جمهوری اسلامی، ارگان حزب جمهوری اسلامی را به عهده داشت و از قِبَل مرحوم شهید بهشتی معرفی و حمایت شد، جناب آقای مهندس میر حسین موسوی بود. آنچه بسیاری افراد به یاد دارند این است که مواضع فکری ایشان در ابتدا هم مورد تائید یاران امام و دوستان انقلاب نبود، برای اینکه از نظر فکری به دکتر سامی و یاران او و از نظر دیدگاههای اقتصادی به دکتر پیمان نزدیک و به حسب قول مشهور، عضو گروه سوسیالیستهای خداپرست بود و لذا مورد تائید فکری بسیاری از بزرگان نبود.<**ادامه مطلب...**>
در دولت مرحوم رجائی، ایشان مسئولیت وزارت امور خارجه را به عهده داشت افرادی را هم نفوذ داد. هنگام تصدی مسئولیت روزنامه جمهوری اسلامی، ما شاهد بودیم که خیلیها با مواضع فکری ایشان مخالفند، اما ایشان از اینکه مواضع فکری خود را تبیین کند، حذر میکرد، دیدگاههایش را پنهان میکرد تا در حزب افشا نشود. شهید دکترحمید دیالمه، شهید حسن آیت از قبل از انقلاب با دیدگاههای ایشان آشنا و با آنها مخالف بودند و میدانستند که ایشان هر چند به عنوان یک ایدئولوگ مطرح نیست، ولی پیرو جریانات تمیز و سالم اسلامی هم نیست.
با آمدن ایشان به وزارت امور خارجه، این مخالفتها اوج بیشتری گرفت و تعداد افرادی که شدیداً با ایشان مخالفت کردند، بیشتر شد تا جائی که مرحوم شهید بهشتی برای حفظ مصالح حزب و نظام، مجبور به حمایت مستقیم از ایشان شد. حمایت مرحوم بهشتی به اعتبار تفکر آقای موسوی نبود، بلکه به اعتبار حفظ مدیریت در ساختار نظام بود.
مرحوم شهید بهشتی همواره فکر میکرد که افراد ممکن است عوض شوند، دیدگاههایشان را تصحیح کنند و با این نگاه، افراد را قضاوت میکرد. ما این نگرش مرحوم بهشتی را در اقامتگاه اولیه حضرت امام، یعنی مدرسة علوی هم مشاهده میکردیم. ایشان میخواست به جوانهای با گرایشهای متنوع هم میدان بدهد. آقای موسوی در این فضا آمد، اما بهسرعت جذب همان جریانی شد که از ابتدا و قبل از ورود حضرت امام به ایران، حمایتکننده قطبزاده و بنیصدر و این قماش افراد بود و آقای موسوی شروع کرد با اینها یک رابطه زیرمیزی برقرار کردن!
از 59 که جنگ شروع میشود، ما حدود سه سال از این دوره را با دولت آقای موسوی همکاری داشتیم. دوره ای در وزارت سپاه دوره ای هم در وزارت کشور برخلاف آنچه که آقای محسن رضائی در تبلیغات اخیر ریاست جمهوری دهم اشاره کرد، آقای موسوی و دوستانشان شدیدا ًبا جنگ مخالف بودند.دراصل موذیانه با دیدگاه حضرت امام در تداوم دفاع مقدس مخالف بودند.
با ادامه جنگ با ادامه دفاع مقدس. ابتدائاً اظهارنظر نمیکردند، ولی بعد بهتدریج که برای انجام کارهائی به ایشان مراجعه میکردیم، این نظر آشکارتر میشد، چون بنده در مسئله بودجه گرفتن برای تهیه ملزومات جنگ جزو اولیهای سپاه هستم و به اتفاق آقای رفیقدوست در تدارکات و سپس در گرفتن بودجه برای خریدهای خارجی و
به نظر من روحیه آقای میر حسین موسوی یک روحیه جهادی نبود، نیست و نخواهد بود. یک جاهائی به لحاظ سیاسی مجبور به تظاهر بوده، ولی ایشان ذاتاً با دادن امکانات کشور به جنگ موافق نبود. این را غالب برادران
والله که قسم جلاله است، ما این محبوبیت را در هیچ جا ندیدیم. این به نظر من دروغ بزرگ و شاخداری است که روی آن تبلیغات شده، بر خلاف آنچه اظهار میشود شهید همت و شهید باکری هم اگر امروز بودند هرگز به موسوی رای نمیدادند شهید همت «رحمت الله علیه» راجع به دولت و کارشکنی در جنگ دو بار با خود حقیر صحبت کرد. البته من خانواده این شهیدان بزرگ را نمیشناسم.
آقای موسوی در میان رزمندگان هیچ محبوبیتی نداشت و به دلیل اینکه محبوبیت نداشت، به جبهه جنگ نمیآمد. شما اگر تعداد دفعاتی را که ایشان به جبهه رفته بشمرید، از تعداد انگشتان یک دست هم کمتر است. اگر کسی در آن فضا محبوب بوده است، حتی برای اینکه خود را به امام نزدیک کند، چرا به جبهه نمیآمد؟ موضوع این است که ایشان اصلا محبوبیتی و وجههای نداشت و مهمتر اینکه اگر به جبهه میآمد، در مورد عدم حمایت از سپاه، مورد سئوال واقع میشد، به همین لحاظ از آمدن پرهیز میکرد.
در مورد آقای رضائی به نظرم باید منتظر بمانیم و اجازه بدهیم که ایشان یک روز از آستین عبای آقای هاشمی رفسنجانی بیرون بیاید تا بتوانیم راجع به ایشان حرف بزنیم. روزی باید این فضا به وجود بیاید تا بتوان این موضوعات را باز کرد و متاسفانه امروز این فضا هنوز مهیا نیست. در همین انتخابات اخیر، حضور آقای رضائی کاملا معنادار است، برای اینکه ایشان آمده بود تا رای آقای دکتر احمدینژاد را بشکند. ایشان را تحریک کردند که اگر شما بیائید، بچههائی که یک جاهائی از آقای احمدی نژاد گلههای کوچکی دارند، نهایتا به شما رای خواهند داد و رای آقای احمدینژاد میشکند. این استراتژی ایشان بود. خودش هم میدانست رای نمیآورد. دفعه قبل هم به همین دلیل در انتخابات نهم کنار کشید. این بار هم طبیعتا همه به ایشان میگفتند میآئی و مطرح میشوی و بعد هم کنار میکشی. اجازه بدهید به اعتبار بسته ماندن پرونده جنگ، امروز در باره شخصیت و عملکرد آقای محسن رضائی صحبت نکنیم و بماند برای روزی که بشود این موضوع را شکافت.
حضرت امام در دور دوم نخستوزیری آقای موسوی در نامهای که به مجلس نوشتند، فرمودند در شرایط کنونی من آقای موسوی را موفق میبینم و برکناری وی را به مصلحت نمیبینم. این در شرایطی بود که بنا به گفته شما آقای موسوی چندان به جنگ کمک نمیکرد. آقای موسوی چگونه توانست در شرایطی که به قول امام جنگ در راس همه امور بود، نسبت به جنگ و ملزومات آن بیتوجه باشد و اگر چنین است، چگونه مورد تائید امام قرار میگرفت؟
همانطور که تلویحاً اشاره کردم بالاخره در مجموعه دفتر امام، بهویژه اعضای دفتر، فضائی برای موسوی باز شده بود و آنها عملاً از او حمایت میکردند و ما این را به شکل کاملا ملموس میدیدیم و گله هم داشتیم. شاید اگر امروز مقام معظم رهبری صلاح بدانند، به این نکته اشاره بفرمایند که خود ایشان آن روزها از آقای موسوی گلایههای بزرگی داشتند، ولی برای اینکه امام را مکدر نکنند، سکوت میکردند. حمایت اطرافیان حضرت امام از آقای موسوی، حمایت بیدریغ بود. خیلی جاها هم از ایشان حمایت میکردند تا او در مقابل آقا بایستد! او هم به دلیل ضعفها و کاستیهایش و به دلیل آنکه اهل معامله بود، معاملههای کلانی هم میکرد. اینکه آقای ناطق را برداشت و شخصی به نام آقای محتشمی را در وزارت کشور گذاشت، توصیه معاملاتی بود. اینها معاملات سیاسیای بودند که آقای موسوی به آنها تن میداد تا بتواند حمایتهای لازم را دریافت کند و لذا موضوعی به نام عدم حمایت دولت آقای موسوی از جنگ، مغفول مانده است. خاتمه جنگ را ملاحظه بفرمائید. در نامه محسن رضائی به حضرت امام، از قول دولت آمده است که: «من استعداد حمایت و ادامه ندارم»، یعنی توانائیاش را ندارم. اینکه آیا ما به مقطعی رسیده بودیم که باید قطعنامه 598 را میپذیرفتیم، یک بحث سیاسی و یک بحث استراتژیک نظامی است و باید روزی به آن پرداخته شود؛ اما اینکه در داخل چه کسانی مخصوصاً این زمینه را درست کردند، بحث دوم است، لذا همانطور که عرض کردم اجازه بدهید پکیج یا بسته جنگ را حالا باز نکنیم. یک روزی اگر لازم باشد دربارهاش حرف خواهیم زد.
بحث جنگ نیست، بحث شناخت شخصیتهاست. دلایل مخالفت جدی مقام معظم رهبری با آقای موسوی در هر دو دوره ریاست جمهوری ایشان که در دور دوم حتی کار به جاهای باریک هم کشید، چه بود؟ وقتی در دور اول برای وزارت امور خارجه و سپس نخستوزیری آقای مهندس موسوی رایگیری میشد، رهبری حمایت کردند و در تبلیغات ریاست جمهوری هم ستاد آقای موسوی روی حمایتهای اولیه مقام معظم رهبری خیلی مانور داد، درحالی که به مخالفتهای بعدی ایشان اشارهای نکرد. چه شد که ایشان به این سرعت و شدت نسبت به آقای موسوی تغییر دیدگاه دادند، بهطوری که وقتی پس از دور دوم ریاست جمهوری، از ایشان درباره نخستوزیری آقای موسوی سئوال شد، گفتند: «اگر صد نفر در لیست باشند. آقای موسوی نفر صدم است!» علت این پدیده چیست؟
علتش عملکرد آقای موسوی است. اولا حمایت اولیه مقام معظم رهبری در آغاز، حمایت حزبی بود، یعنی ایشان اگر چه مخالف دیدگاه آقای موسوی بودند، اما جزو کادر مرکزی حزب جمهوری بودند و بخش اکثریت از کادر مرکزی به آقای موسوی رای داده بودند. مقام معظم رهبری هم به رای اکثریت احترام گذاشتند و طبیعتا یک رای مشترک را عنوان کردند. آن گونه که حقیر. مقام معظم رهبری را از ابتدا میشناسم، دیدگاه سیاسی، اقتصادی، حتی منش اخلاقی آقای موسوی را نمیپسندیدند، اما به دلیل اینکه ایشان در حزب بود، باید دیدگاه حزب را در مورد ایشان بیان میکردند، ولی بهمرور، شیوه رفتار آقای میرحسین موسوی با مقام معظم رهبری، از موضع کبر و نخوت و غرور و
ولی به هر حال موسوی برای ایشان تحمیلی بود نه اختیاری.
به هرحال وقتی ایشان فضای تحمیل را پذیرفتند، مصالح انقلاب در نظرشان بود و اگر امروز هم مثل امثال بنده، صریح حرف نمیزنند، برای این است که مصالح انقلاب را میسنجند. ما هم اگر احساس نگرانی و خطر نمیکردیم، این فضاها را باز نمیکردیم، کما اینکه تا به حال نکردهایم. ما احساس میکنیم مردم باید شخصیتها و جریانات و ریشهها و سرچشمههای آنها را بهتر بشناسند، وگرنه شاید ما هم باید مصالحی را که مقام معظم رهبری درنظر دارند، در نظر میگرفتیم و سکوت میکردیم، چون بالاخره حرفها چند دسته هستند. یک حرفهائی اساسا نباید زده شوند، یک حرفهائی باید به موقع خودشان زده شوند، یک حرفهائی باید با توجه به مصالح و شرایط سیاسی زده شوند، بعضی
از حرفها را هم فقط در مجامع خصوصی میشود زد و بالاخره فقط برخی حرفها عمومی هستند.
این شیوه برخورد که ما شرایط و مصلحت دورهای را چماق کنیم و توی سر مردم بزنیم و بگوئیم من یک روزی محبوب بودم و این روند تا امروز هم ادامه دارد! این به نظر من از همان نوع نگرشها و برخوردهای اپورتونیستی یا فرصتطلبانه است. آقای میرحسین موسوی موضع مقام معظم رهبری را نسبت به خودش از همان ابتدا خوب میدانسته است. نگاه کنید ایشان چقدر مورد حمایت آقای منتظری است؟ آیا نظر امام را راجع به دیدگاه آقای منتظری فراموش کردهایم؟ اینکه امروز بیاید و آن حمایتهای اولیه و حزبی را مطرح کند، به نظر من مشمول همان اتهام فرصتطلبی است. به نظر من آقای موسوی بدون هیچ گونه تناسبی از نام و وجهة حضرت امام هزینه میکند.
با شناخت خوبی که شما از آقای موسوی دارید، آیا موسوی کنونی با موسوی آن روزها تفاوتی کرده است؟
من میخواهم یک کمی صریح حرف بزنم. من آقای میرحسین موسوی را همان وقتی هم که نخست وزیر بود، مخلص و بیآلایش نسبت به انقلاب نمیدانستم، منتهی در آن مقاطع ما بیشتر نقطه نظرمان، صرف تفکر و دیدگاه بود. رفته رفته با کنارهگیری موسوی و شناخت بیشتر از بعضی از اطرافیان ایشان، شک و شبهههائی در ما به وجود آمد. موقعی که ایشان کنارهگیری کرده بود، میشنیدم که برای یک دنداندرد ساده به خارج از کشور میرود. میشنیدم که برای بیماریهای بسیار سادهای به انگلستان سفر میکند. برای یک چک آپ پزشکی ساده قلب به انگلستان سفر میکند. البته خیلیها به انگلستان سفر میکنند، ولی در مورد ایشان که ادعاهای ویژهای در مورد سادهزیستی و حمایت از مستضعفان میکرد و میکند، این رفت و آمدها با علامت سئوال همراه است. بعضی از اطرفیان ایشان در وزارت امور خارجه بودند و ما آنها را آلوده و نفوذی میدانستیم و احساس میکردیم یک روزی، وقتی پاکسازی در وزارت امور خارجه ما شروع شود، اینها هم پاکسازی خواهند شد. در انتخابات دهم، پیش و پس از انتخابات اتفاقاتی افتاد که خیلی چیزها را روشن کرد.
بنده در سال 85، 86 و 87 مراجعاتی به بیوت مراجع در قم داشتم و نوعا گله و شکایتهائی راجع به گرانی از آنها میشنیدم. گاهی هم این توفیق را داشتم که برایشان توضیح بدهم بسیاری از گرانیهائی که امروز دولت به آنها متهم میشود، متوجه تصمیمات دولت نیست، اما حس میکردم این تبلیغات و پروپاگاندی که علیه دولت میشود، در جائی سازماندهی و ساختارسازی میشود. همیشه این شک و شبهه در ذهنم بود که یک کسانی دارند دولت آقای احمدینژاد را ملکوک جلوه میدهند تا در آینده، اتفاقاتی بیفتند و طبیعی است که تا آن اتفاقها نمیافتادند، معلوم نمیشد که چه کسانی با چه نیتهائی دارند این کار را میکنند. من فضای تبلیغاتی و توقعسازی علیه دولت را کاملا مسموم میدیدم ومنتظر بودم دستی از آستینی در آید وتفسیر آن همه تبلیغات مشکوک و منفی علیه شخص دکتر احمدی نژاد روشن نماید!. اجازه بدهید اشاره کنم. امروز جامعه ما دو جریان متفاوت مطبوعاتی دارد. یک جریان کاملا وابسته به غرب است که نیازی نیست اسم بیاورم و کافی است شما دو سه برنامه بی.بی.سی را ملاحظه کنید، تا آقای بهنود اسامی همهشان را بگوید.
بدیهی است که حقیر صد در صد تصمیمات و عملکردهای دولت نهم را امضا و تائید نمیکنم، هیچ کس این کار را نمیکند. خود آقای دکتر احمدینژاد هم صد در صد تائید نمیکند. این فقط دیکته نانوشته است که غلط ندارد! آنهم این همه دیکته سخت که هیچ دولتی قادر به انجامش نبود. تفاوت ویژه دولت نهم با همه دولتهای گذشته، بهجز دولت شهید رجائی در این است که دولت نهم سعی کرد واگنهای منحرف شده انقلاب اسلامی از بستر جهادی و انقلابی و منافع ملی را به ریل اصلی خودش برگرداند، در حالی که بقیه همه تلاش کرده بودند آن را به ریل دیگری منتقل کنند!
من ارادت بسیار ویژهای به شخص آقای هاشمی رفسنجانی دارم، ولی دولت ایشان بیتردید به بیراهه رفت. دولت آقای خاتمی به لحاظ آلودگی تبلیغاتی و مسمومیتی که در تفکر اسلامی به وجود آورد، به بیراهه رفت. تمایزی که دولت آقای احمدینژاد با دولتهای قبلی داشت و مقام معظم رهبری هم از آن حمایت کردند، به این دلیل بود که این دولت قطار به انحراف رفته انقلاب را به ریل اصلی خود برگرداند و همین مواضع باعث شد که ما پیروزیهای بسیار شگرفی در عرصه سیاست خارجی به دست بیاوریم و همین موضوع، محل بغض خارجیهاست.
در هفت هشت دوره قبل سرمایهگذاریهای کلانی توسط نفوذیها با رهبری غرب شده است تا این انحرافات به وسیله عوامل غرب که اکثرا در ایران حضور دارند، به وجود بیایند. ما اگر تفکرهای جمعی مردم ایران را کالبد شکافی کنیم، معلوم میشود که همه 70 میلیون ایرانی که طرفدار انقلاب نیستند. ما جمعیت لائیک داریم، جمعیت چپ داریم، جمعیت لیبرال داریم، جمعیتها و تفکرات غربگرا داریم جمعیت نهیلیست و پوچ گراو بی بندو بار داریم اینها نوعا مسیر دیگری را دنبال میکنند
به نظر حقیر، جریان روشنفکری و چپ مزاج و مخالف دولت فعلی، احساس کرد با بزرگ کردن اشکالات و یا اتهامات گذشته میتواند فضا را به نفع خودش برگرداند. پایهگذاری جریان انتخابات دهم، از یک سال و شاید یک سال و نیم قبل از انتخابات در انگلستان گذاشته شد، درست مثل همان سرمایهگذاریای که در جریان نهضت ملی روی مصدق کردند. آیا عواملی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم، ایفای نقش کردند، بجز عواملی هستند که در 28 مرداد نقش ایفا کردند؟ نقش امریکا، نقش انگلیس، نقش بی.بی.سی. نقش مطبوعات غربی، نقش عوامل داخلی ، نقش چماقداران و شعبان بی مخ ها شباهت تام با آن کودتا ندارد؟
بسیاری معتقدند آقای موسوی به این دلیل در دورههای قبل درخواست اطرافیانش را برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری رد میکرد که میگفت همه اطرافیان من و آنهائی که با من کار میکردند، لیبرال شدهاند و من اگر بخواهم با آن هویت قبلی که واقعا یا ظاهراً، خط امامی و پایبند انقلابی بودهام، وارد میدان بشوم، فضای موجود نمیپذیرد. آن چیزی که موجب شد آقای موسوی بعد از یک دوره طولانی انکار و رد کردن، هوس کند به میدان بیاید، وجود آقای احمدینژاد است که عملکردش در چهار سال گذشته نشان داد گفتمان امام و گرایش مردم به امام و انقلاب، کاملا زنده است و لذا اقای موسوی در این فضا تصور کرد من که نسخه اصلی این تفکر هستم و آقای احمدینژاد نسخه بدلی است و اگر قرار باشد کسی در این فضا کار کند، اولویت با من است. با این تحلیل چقدر موافق هستید که حضور آقای احمدینژاد و فضای جدید به آقای موسوی این انگیزه را داد که وارد میدان شود، چون با فضای قبلی اصلا امکان ورود ایشان به عرصه انتخابات ریاست جمهوری وجود نداشت.
من آمدن میرحسین موسوی به صحنه سیاسی را
من این گفته را که عملکرد آقای احمدینژاد باعث شد که موسوی به میدان بیاید،
من با چنین تحلیلی که شواهد و مدارک اثبات آن از اندازه بیرون است، حقیقتاً از مماشات نظام جمهوری اسلامی در برخورد با موسوی حیرت میکنم. گفته شده که نقش موسوی در جریانات اخیر، نقش ارتشبد زاهدی در 28 مرداد است، ولی آیا برخورد نظام جمهوری اسلامی با موسوی، برخوردی متناسب با چنین استنادی هست؟ آنچه ما در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم از دست دادهایم، اعتبار نظام، اعتبار اسم امام و اعتبار دیدگاههای سیاسی مقام معظم رهبری است. این حقیر مصراً معتقدم آقای موسوی در پی ورود به یک کودتا علیه مقام معظم رهبری است و برخورد با احمدینژاد، بهانهای بیش نیست، غرب این را میخواهد. برای اینکه غرب این نکته را خوب میداند که مدیریت سیاست خارجی در جمهوری اسلامی به دست مقام معظم رهبری است
به نظر بنده چند فرآیند عمده در این میان، مغفول ماندهاند. اول اینکه قرار بود موسوی بعد از انتخاب چه
برخی معتقدند که لجاحتهای موسوی پس از انتخابات در برابر مقام معظم رهبری، نوعی تسویه حساب قدیمی است و چندان ربطی به انتخابات ندارد. تحلیل شما از این رویکرد چیست؟
حقیر اصلا این موضوع را فردی و شخصی نمیدانم. شما اجلاس چند روز گذشته برلین را که جمهوری خواهان به اصطلاح مخالف جمهوری اسلامی تشکیل دادند، ببینید. چه کسانی دارند از موسوی حمایت میکنند؟ کسانی که در دوره دولت موسوی و پس از انقلاب، ذرهای او را به رسمیت نمیشناختند و قبولش نداشتند. به نظر من امروز غرب دارد از شخص موسوی یک جور الگوسازی و اسوهسازی برای جریان مخالف میکند و بسیار بعید نیست که عن قریب او را از ایران ببرند و در خارج، بزرگش کنند، اما ما باید هوشیار باشیم. اصلاً بحث، بحث شخصی نیست. چطور در این 20 سال که مقام معظم رهبری، نظام را اداره کردند، موسوی یک کلمه هم راجع به ایشان حرف نزد، ولی امروز و در این فضائی که یک باختة شکست خوردة افشا شدة غربی است، مواضع لجبازانه گرفته است؟ این یک نوع ساده انگاری است. مواضع ظاهری وی هم نوعی پنهانکاری و
به نظر بنده باید هر چه سریعتر و صریحتر در فضای سیاسی کشور ماهیت ماجرا افشاگری شود. والله برای حفظ دستاورد امام رودربایستی جایز نیست. باید کاملاً واضح و آشکار تبیین شود که